مهمان داريم؛ سرباز وطن مي آيد. 23 ساله، رعنا، سرقامت، جوان، رشيد و برنا، شهيد گمنام؛ نماد عزت و غرور، ايثار و شهادت، خوشنامي و سرفرازي. پسر عزيز پدر و مادر صبور وطن، برادر مهربان همه ما، دوست صميمي مان، هر جور كه حساب كنيم خويشاونديم و چه قوم و خويشي از اين بالاتر و عزتمندتر.
سرباز گمنام وطن مي آيد. پدر و مادرهايي را مي بينم كه او را بسان فرزند خويش مي دانند و دختران و پسراني كه خواهرانه و برادرانه مويه مي كنند. اشك مي ريزند و فرزند و برادر خويش را مي بويند و مي بوسند و به او افتخار مي كنند.
استقبال و قدرشناسي از مردي از زاهدان شب و شيران روز كه از ذره ذره و وجب به وجب خاك ايران عزيزمان پاسداري كردند. جان دادند و خاك ندادند و مايه سروري و عزت ما شدند.
سرباز وطن، سردارترين سرباز، شايد در ظاهر بي نام نشان باشي اما احساس غريبي نكن، ما غريبيم و غرق شده در آنچه كه ما از شما دور كرده است. با همه شرمساري و بي معرفتي مان به شفاعت و مهرباني ات دل بسته ايم مهمان عزيز مايي و در دل و جان ما جاي داري.
بوي معطر وطن مي دهي، بوي خاك پاك و مقدس ايران.
سالها از پروازت مي گذرد، نيامدي، چشم به راهت بوديم، همرزمانت گشتند و گشتند و باز در لابه لاي همان خاك وطن پيدايت كردند. اين خاك به حرمت خون و جان فشاني شما عزت و حرمت يافته است.
خاكي كه به خون سربازان وطن متبرك شده است توتياي چشممان باد.
خوش آمدي عزيز همه ما